داستان عروسک بهانه گیر:

یک روز مهسا و مادرش به بازار رفتند . مهسا عروسک زیبایی را در آنجا مشاهده کرد و از مادر خواست تا این عروسک را برای او بخرد چون این عروسک خیلی قشنگ بود و اخلاق خوبی داشت و اهل بهانه گیری نبود .

مهسا عروسک را خرید و به خانه آورد . او هر وقت روی شکم عروسک را فشار می داد می گفت :”مامان … مامان من به به می خوام” . در این هنگام مهسا به او یک شیشه شیر اسباب بازی می داد.عروسک پس از خوردن شیر با لبخند از مهسا تشکر می کرد.

داستان کودک و عروسک

مهسا عروسکش را خیلی دوست داشت و دائما با او بازی می کرد و از خوش اخلاقی عروسکش لذت می برد. اما بچه ها ، کم کم اخلاق عروسک مهسا تغییر کرد و بد اخلاق شد . او دیگر دوست نداشت شیر بخورد و دائم اخم می کرد حتی وقتی مهسا دکمه روی شکم عروسک را می زد ، عروسکش با او صحبت نمی کرد و اخم هایش در هم بود .

مهسا خیلی ناراحت شد و چند بار دکمه عروسک را به امید حرف زدن عروسکش با او زد اما عروسک با مهسا حرف نزد حتی بار سوم که مهسا می خواست دکمه عروسک را بزند او جیغ کشید . مهسا شیشه شیر را به دهان عروسک نزدیک کرد اما عروسک دوست نداشت شیرش را بخورد و دائما بهانه گیری می کرد .

مهسا ناراحت و غمگین نشسته بود و با خود فکر می کرد چرا عروسک خوش اخلاقش بهانه گیر شده ؟ او هر چه فکر کرد به نتیجه ای نرسشید پس تصمیم گرفت عروسک را نزد پزشک ببرد چون او همان عروسک خوش اخلاقش را می خواست و دوست نداشت عروسک بهانه گیری داشته باشد .

مهسا عروسک را پیش پزشک برد آقای دکتر از مهسا پرسید برای چی عروسکتون رو آوردینش دکتر؟

مهسا گفت :خیلی بداخلاق شده ، آقای دکتر شاید عروسکم مریض شده باشه

عروسک بهانه گیر

دکتر ، عروسک مهسا رو معاینه کرد و گفت :عروسک شما مریضی بهانه گیری گرفته اما باید بهتون بگم که این مریضی رو از یه نفر دیگه تو خونتون گرفته ، از کسی که خیلی بهانه می گیره و عروسک شما ازش یاد گرفته. برای اینکه عروسک شما خوب بشه باید همه تو خونه خوش اخلاق باشند و بهانه گیری نکنند تا حال عروسک شما خوب بشه و دوباره مهربون و خوش اخلاق بشه .

مهسا از مطب پزشک بیرون آمد در حالی که با خود فکر می کرد . بچه ها به نظر شما عروسک مهسا مریضی بهانه گیری را از چه کسی گرفته بود ؟ مهسا از آن روز تصمیم گرفت دیگر در خانه نق نزد و بهانه نگیرد بنابراین وقتی شب مادرش برای او غذا کشید ، او عروسک را پیش خود نشاند و تمام غذایش را بدون گرفتن بهانه خورد تا عروسک از او یاد بگیرد . بعد هم از مادر تشکر کرد و دست هایش را با صابون شست و سفره را به کمک مادر جمع کرد .

عروسک به مهسا با مهربانی نگاه می کرد و همه کارهای خوب مهسا را از او یاد می گرفت . پس از چند روز که مهسا در خانه دیگر بهانه گیری نمی کرد . عروسک هم با دیدن کارها و رفتار های خوب مهسا بهانه گیری را کنار گذاشت و دوباره خوش اخلاق و مهربون شد .حالا دوباره می گفت :مامّان …. مامّان …. من به به می خوام .

مهسا هم از خوشحالی عروسکش شاد بود و به او شیرش را می داد ، عروسک همه شیر را می خورد و از مهسا تشکر می کرد و در آغوش مهسا به خواب شیرینی فرو می رفت . بچه ها مهسا یاد گرفت که دیگر بهانه نگیرد و به حرف های مادرش گوش دهد و همیشه با دیگران خوش اخلاق و مهربان باشد تا همه او را دوست داشته باشند .


بهترین قالب های وبلاگ

داستان کودکانه عروسک بهانه گیر

عروسک ,مهسا ,بهانه ,گیری ,، ,خوش ,عروسک را ,بهانه گیری ,کرد و ,می کرد ,خوش اخلاق

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گروه آموزشی پژوهشی تکتو About of pasabandar - درباره پسابندر ronasitarh سخن حق Easy English دانلود سریال خارجی پر از فایل تیم زیرو hansabt مدرسه زیبا